عکس عدس پلو مخلوط ادامه ی داستان در کپشن
مبین❤ماتیار
۲۴۲
۱.۹k

عدس پلو مخلوط ادامه ی داستان در کپشن

۳۱ مرداد ۰۱
سلام مهربونا🥰یه عدس پلوی بی نظیرشد😋😋😋جاتون واقعا سبز🤩راستی با نور زیادگوشی ببینید اخه با مقدار نور کم خورشید که میتابید عکس رو گرفتم نورش تنظیم نمیشد🤕اخر نشد یه عکس کامل بفرستم چرا میبری پاپی جان😒
#عدس پلو مخلوط
ماجراهای ساده زندگی سعید و هستی
قسمت دوم: هستی! بریم یا هستی؟

قرار بود هستی با خود فکر کند و پاسخ قانع کننده‌ای به دکتر بدهد که چرا از حضور در جمع‌ها و دورهمی‌ها احساس خستگی می‌کند. چیزی که اصلا برای همسرش سعید قابل درک نبود. سعید نمی‌توانست بفهمد که چرا مجبور است به خاطر این موضوع، از لذت‌بخش ترین کارهای زندگی‌اش یعنی مهمانی رفتن و دورهمی با دوستان و اقوام دست بکشد و به خانه‌ای برگردد که غرق در سکوت است. 
سعید از فرصتی که دکتر به هستی داده بود استفاده کرد به درد‌دل هایش ادامه داد. آقای دکتر من از این می‌سوزم که توی خونه اینطوری نیست. یعنی اگه پاش بیفته تا خود صبح حرف برای گفتن داره. سعید با شناختی که از همسرش دارد، می‌داند اگر با همین لحن ادامه دهد، احتمال دلخوری‌اش زیاد است. تصنعی می‌خندد و سپس ادامه می‌دهد، اصلا مهلت نمیده به من. خب من چقدر باید فقط گوش کنم و تایید کنم. یکی نیست بگه زن حسابی پس این مهمونی‌ها برای چیه. برو اونجا با خانمای دیگه بشین تا صبح حرف بزن. نامرد باشم اگه بگم برگردیم خونه.
 
هستی متلک‌های سعید را با خنده رد می‌کند و انگار چیزی به ذهنش رسیده باشد که معما را حل می‌کند. رو به دکتر می‌گوید من وقتی با یکی دو تا از دوستانم که رابطه قدیمی‌تر و عمیق‌تری داریم، دورهم جمع میشیم اصلا متوجه گذشت زمان نمی‌شم. اما همین که توی یک مهمونی بزرگ و بین افراد مختلف و غریبه قرار می‌گیرم، دیگه تحملش برام سخت میشه. فکر می‌کنم همه دارن یک تیکه از وجودم رو با نگاه و قضاوتشون در مورد من جدا می‌کنند.
 
دکتر از حرف‌های هستی تایید دیگری از تشخیصی که قبل از این داده دریافت می‌کند. نفس عمیقی به نشانه اینکه می‌خواهد کلام را آغاز کند و میدان را به دست بگیرد، می‌کشد. هستی می‌فهمد و سکوت می‌کند. مشتاقانه منتظر است تا دکتر پرده از این راز پیچیده بردارد. دکتر از هستی می‌پرسد اگر بخواهی برای جمعه این هفته یک برنامه تفریحی برقرار کنی کدام گزینه را انتخاب می‌کنی؟ کوهنوردی با جمعی از اقوام و خویشان و خوردن صبحانه‌ای لذیذ در قله یا رفتن به سینما با یک دوست قدیمی؟ هستی بدون لحظه‌ای تامل سینما را انتخاب می‌کند. دکتر با نگاهش همین سوال را از سعید می‌پرسد و او نیز بدون تامل کوهنوردی را انتخاب می‌کند.
 
دکتر کنجکاوی شدید سعید و هستی را مشاهده می‌کند توضیح می‌دهد، همه این تفاوت‌ها در انتخاب تفریح و ماندن در مهمانی به تفاوت شما دو نفر در کسب و دریافت انرژی برمی‌گردد. سعید برونگراست و انرژی خود را از اطرافیان و محیط بیرون از خودش دریافت می‌کند. دورهمی برای سعید منبع دریافت انرژی است. برای او مثل شارژر گوشی عمل می‌کند. طبیعی است که دوست ندارد از این منبع انرژی جدا شود. او حالش با اطرافیانش بهتر می‌شود و برای ادامه زندگی نیرو می‌گیرد.
اما هستی درونگراست. انرژی خود را از درون خودش می‌گیرد. او در جمع نیرویش را از دست می‌دهد و تخلیه می‌شود و برای ادامه حیاتش نیاز به خلوت و تنهایی دارد تا بتواند خود را بازیابی کند. باید شلوغی ذهنش را در خلوت سر‌ و‌ سامان دهد و مجددا برای کارهای روزانه‌اش از درونش انرژی دریافت کند. هستی رابطه دونفره عمیق‌تر را به رابطه با افراد مختلف و متعدد ترجیح می‌دهد. او دوست دارد گزینه‌های محدودتری در انتخاب‌هایش داشته باشد تا مجبور به ارتباط بیشتر با محیط اطرافش نشود.
 
سعید و هستی در سکوت عمیقی فرو رفته‌اند و در حال مرور گذشته هستند تا بتوانند آنچه دکتر مطرح کرده را با آنچه بر سرشان رفته تطبیق دهند. سکوتی حاکی از باز شدن یک پنجره جدید به زندگی. حاکی از کشف دنیایی تازه برای درک تفاوت‌ها. اینجاست که ده‌ها و صدها سوال جدید به ذهن آن‌ها هجوم می‌آورد.
این بار هستی پیش دستی می‌کند و سفره دلش را باز می‌کند و می‌پرسد....

ادامه این قصه را در قسمت‌های بعدی دنبال کنید.

زیبازی
نقشه راهی برای زندگی زیباتر


...